مموری کارت ذهن مخدوش یک موجود ناشناخته. . . WTF?!... سه شنبه 19 / 6 / 1391برچسب:, :: 10:2 :: نويسنده : Phantom etkh
وقتی دوم راهنمایی بودم یه کاری کردم که هیچکس تو مدرسه جز بچه های خودمون نفهمید! . . . مدرسمون از هر سه پایه ی راهنمایی 8 تا کلاس داشت. . . کلاسای اول و دوم طبقهی بالا بودن. . سوما هم پایین. . . سیمان های تاقچهی پنجره های نرده دارمونم تقریبا کنده شده بود. . . وسط یکی از زنگامون که کلاس از بیکاری شولوغ بود من یه کرمی ریختم یه تیکه سیمان بزرگ با آرامش برداشتم و پرت کردم تو حیات. . 2 دقیقه بعد یکی از بچه ها که پایین رفته بود اومد بالا و گفت , , , وای! باورت نمیشه! ! سومیا رو سر خانوم زمانی( فک کنم مسول پرورشی) سیمان انداختن. . الآن دارن میگردن ببینن کدوم سومی همچین کاری کرده! , , , منم که از خنده مرده بودم همچنان منتظر اون سومی بودم. . . حیف که آخرشم پیداش نکردن! . . . نظرات شما عزیزان: Sherry-shareh
![]() ساعت17:20---9 تير 1392
Sheyton!
![]() helen
![]() ساعت17:57---24 شهريور 1391
mishe begi man ba che onvan linket konam
درباره وبلاگ سلام. . . مرسی ک وبلاگه مارو هم وبلاگ حساب کردین! . . . تو این وبلاگ میخوام خاطراتم رو واستون بنویسم. . حالا چه شاد باشه چه ناراحت کننده و چه مسخره. . .امیدوارم از خوندن خاطراتم لذت ببرین. . . آخرین مطالب پيوندها نويسندگان |
|||||
![]() |